در ژرف ترین لحظه های تنهایی

در ژرف ترین
لحظه های تنهایی
خورشید زبان باز کرد
که تو نمی آیی
پونه عطر افشاند
تو نمی آیی
رودخانه خروشید
که دیگر نمی آیی
اما آب
چشمان تو بود
که می گریست ومی آمد


لیلادهقان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.