چگونه است؟! که در من نخواهم بود

چگونه است؟!
که در من نخواهم بود
نیمی پخش در ساقه ها
و نیمی دیگر
گراییده به افق،
که باز
سربسته مانده در خوشه ها
چنین رها
در برم گرفته
باد.
چگونه است؟!
به تابیدن
که دستم می رسد به خورشید،
و تنه ام را پوشانیده
بهار،
از این جا
جایی میان بنفشه ها
باران
درز می کند ازمیان انگشتانم
و پرنده
می رود از آن روزنه بیرون.
چگونه است؟!
که می توانم
به وقت پریدن
فرو بریزم در تو
و بعد از شکفتن
به غنچه ای سپید تبدیل شوم
که گاه نوشتن
به پاک کردن است
به عبور...!
از آوندهایی
که آواز روئیدن
رسانیده به رگبرگ جوانه ای
در نور.


مرضیه رشیدپور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.