| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
جوانه ها شکوفه زدند
شکوفه ها پیراهن هایِ زیبایشان را
در گرمایِ بهار جا گذاشتند
غنچه ها خندیدند
گل ها، تابستان را سپری کردند
ابرها آمدند و رفتند
فصل ها یکی یکی تمام شدند،
و من در این دور دستِ تنهایی
با همه یِ دلتنگی هایم،
تو را به انتظار نشسته ام
تو نیامدی و من
با چشمانی منتظر به در
با بی تابی هایم،
در گذرِ تندِ زمان...
لحظاتِ غریبانه و پر شورِ دلتنگی را
با شور و شعفِ
آرزویِ دیدنِ دوباره ات،
با چشمانی اشکبار
در انتظارم....
بیا و آرامِ جانِ من باش.
سیمین دانشمندپور