باز شیطان بر من دیوانه دام آورده بود

باز شیطان بر من دیوانه دام آورده بود
برسرم فهرستی از افکار خام آورده بود

ظاهرا از قبل میدانست تنهایم،که شب
بر من یک روز بی همخانه شام آورده بود


روی سینی کاسه ای پر آش و آنسوی بخار
با خودش تصویری از یک جفت جام آورده بود

در ترافیک عجیب کوچه ی صد چشمها
بر در همواره مشکوک اتهام آورده بود

دختر همسایه ی دیوار بر دیوار کاش
مثل سابق آش را از پشت بام آورده بود

هم شکارش کرده بودم هم شکارم کرده بود
فرض کن صیاد بر صیاد دام آورده بود


مشتبا بودم برایش حال آقا مجتبی
با خودش تا میتوانست احترام آورده بود

نذر دارد یا نظر الله و اعلم مانده ام
دخترک این تحفه را محض کدام آورده بود

باطنا دلتنگ هم بودیم اما ظاهرا
قلب او از قلب من کمتردوام آورده بود

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.