هوا لبریز از عشق پرنده است

خانه گیج است
به کوچه می‌زنم
هوا لبریز از عشق پرنده است
و پیچک‌ها به هم تابیده‌اند
گویی پاییز شروع ترانه‌ای تازه است...

میخواهم مادرم را ببوسم،

میخواهم مادرم را ببوسم،
بگویم دوسش دارم،
در دامنش گریه کنم بدون این که
از نشان دادن احساساتم خجالت بکشم.
احساسات من همیشه همه جا بوده اند،
فقط پنهانشان می کردم.
می خواهم خودم را به یک مرد،
به شهر به زندگی و سرانجام به مرگ ببخشم.

گاهى دوست داشتن آنقدر دَمِ دست‌مان است که

گاهى دوست داشتن آنقدر دَمِ دست‌مان است که فراموش می‌کنیم باید براى داشتنش تلاش کنیم.

آنقدر راحت از اشتباهات هم می‌گذریم که طرف مقابل‌مان احساس می‌کند

براى همیشه و در همه حال هستیم. گاهى راحت نبخشید، زود فراموش نکنید

و بیشتر به دل بگیرید. بگذارید آدم‌ها بدانند براى بودن در زندگی‌تان، یک بار بیشتر فرصت ندارند...


"مسعود کوثری"

همیشه جایی که اراده و اختیار وجود ندارد،

همیشه جایی که اراده و اختیار وجود ندارد،
ایمان دارای بیشترین ضرورت و مطلوبیت است.
هرقدر کمتر توانِ فرماندهی داشته باشیم،
بیشتر می‌خواهیم فرمان‌پذیر و تحت تسلط باشیم،
خواه از طرف خدا باشد، خواه پادشاه،
طبقه اجتماعی، یا طبیب، یا کشیش،
یا عقیده و اصلی قطعی و یا وجدان حزبی...

برخیزم کبوترانم را رها کنم

برخیزم
کبوترانم را رها کنم

نداشتن
تنها راه از دست ندادن است...

گفتم تو را دوست می دارم ،

گفتم تو را دوست می دارم ،
صدای مرا نقاش کن.
دلتنگ توام ،
اندوه مرا نقاشی کن .
به تو می اندیشم ، در غم دیگران ،
پندار مرا نقاشی کن .
گفتی در خلایی که هوا نیست ،
نه من تو را می خوانم نه تو مرا می شنوی .
برایم چراغی بیاور ، بی نور چگونه نقاشی کنم …

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست...

دلی ، به باور چشمانِ شگفت

دلی ، به باور چشمانِ شگفت
عشق را
به سوز وُ ساز رسیدم
مثل پرسه زنی
که راز نجوای باد را
در گوش باغها....
بی هوده نیست
رنگ سکوت گرفتم...!

سکوت

سکوت
در نشئه‌گاهِ کلام
سرودِ وعده‌ی شورانگیز عشق‌ست..
تب اگر می‌کند جان
طبیب‌ش
آغوشِ یارست ..


نیلوفرثانی