زمستان را به خاطر چتری دوست دارم

زمستان را
به خاطر چتری دوست دارم
که سرپناهش را در باران
قسمت می‌کنی با من
و هر قدر هم که گرم بپوشی
یقین دارم باز
در صف خلوت سینما خودت را
دلبرانه می‌چسبانی به من


هنوز باورم نمی‌شود
که سال به سال
چشم به راه زمستانی می‌نشینم
که سال‌ها
چشم دیدنش را نداشته‌ام


عباس صفاری

هم جا برای اینکه بمانم نبود و نیست

هم جا برای اینکه بمانم نبود و نیست

هم موقع سفر چمدانم نبود و نیست

پشت سرم شب سفـــر آبــی نریخته اند

یعنی که هیچ  کس نگرانم نبود و نیست

رفتم و سخت معتقدم عشق لقمه ای است

کــه  هیـــچ  وقت قدر دهانــــم نبود و نیست

گفتند آفتاب تــو در پشت ابرهاست

ابری درآسمان جهانم نبود و نیست

انگار هیـــچ وقت بـــه دنیـــــــا نبوده ام

درهیچ جای شهر نشانم نبود و نیست

در دفتـــر همیشه نــــــوِ خاطرات ِ من

چیزی برای اینکه بخوانم نبود و نیست

قصدم نوشتن غزل است و نوشته هام

حتی شبیه آن به گمانم نبود و نیست

بی‌عشق نشاط و طرب افزون نشود

بی‌عشق نشاط و طرب افزون نشود
بی‌عشق وجود خوب و موزون نشود

صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بی‌جنبش عشق در مکنون نشود


مولانا

لبخند زدن

لبخند زدن ؛ بهترین راه ، برای مواجه شدن با هر مشکلی ،
برای از بین بردنِ هر ترسی ،
و برای پنهان کردنِ هر درد و رنجی است ...

چشم های زن

چشم های زن
در مرز نابینایی
شنواست
و این مرز را
مردی می فهمد عاشق
#زهره_نظارات

دِلا خَموشی چرا..؟!

دِلا خَموشی چرا..؟!
چو خُم نجوشی چرا..؟!
بُرون شد از پَرده راز
تو پَرده پوشی چرا..؟!


عارف قزوینی

چه می شد اگر خدا
آن که خورشید را
چون سیب درخشانی در میانه‌ی آسمان جا داد،
آن که رودخانه ها را به رقص در آورد
و کوه ها را بر افراشت،
چه می شد اگر او، حتی به شوخی
مرا و تو را عوض می کرد
مرا کمتر شیفته
تو را زیبا کمتر



نزار قبانی

بعد از تو خندیدن را فراموش نکرده ام

بعد از تو
خندیدن را فراموش نکرده ام
اما دلم برای اشک هایم
در کنار تو تنگ شده...


پدرام مسافری

انسان ها

انسان ها
سه چهارم از اصالت خود
را به تاوان اینکه شبیه دیگران باشند،از دست میدهند. .