| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
پریشان کرده چشمانت مرا؛ اما نمیدانی
_ چه دردی بدتر از اینکه تو شعرم را نمیخوانی
مرا آشفته میخواهی ولی من دوستت دارم
و حتی بیشتر وقتی، مرا از خود که میرانی
نباشی من پریشانم تو باشی هم پریشانم
کجا باید پناه آورد از دست پریشانی
چه باید کرد وقتی که دلت اقرار میخواهد
بگویی هم پشیمانی، نگویی هم پشیمانی
تو را باید پرستید و مدام از تو، تو باید گفت
که من ایمان به تو آوردهام آن هم چه ایمانی
به من دیوانه میگویند حق دارند مردم چون
همیشه از تو میگویم؛ خودت اما نمیدانی
علی صفری

قم
(علی صفری _ قم)