تلاطم شد مسیرِ من، کسی با من نمی ماند

تلاطم شد مسیرِ من، کسی با من نمی ماند
نگاهی شد اسیرِ من، کسی با من نمی ماند

جوانی کردم و اکنون، ندارم شوق معشوقی
بیابان شد کویرِ من، کسی با من نمی ماند

نمی دانم چرا هرکس، به سمتم آمده رفته
که او باشد نظیرِ من، کسی با من نمی ماند


دوای دردِ هر عاشق، سکوتی در سرش باشد
دلی گفته ضمیرِ من، کسی با من نمی ماند

شکست خوردم همیشه از، همه افکارِ بیهوده
زمانه شد دبیرِ من، کسی با من نمی ماند

به هرجایی رسیدی تو، نگو رازِ دلت را چون
شده عشقی اجیرِ من، کسی با من نمی ماند

من و شعرم در این دنیا، به تنهایی نمی مانیم
که شعرم شد مسیرِ من، کسی با من نمی ماند


علیرضا صانعی

تا زمانی که نفس دارم مرا یادم کنید

تا زمانی که نفس دارم مرا یادم کنید

با حضورِ گرمتان حالِ مرا شادم کنید

آرزو دارم که تا هر موقعی که زنده ام

یادِ من باشید و از اندوه آزادم کنید



علیرضا صانعی