وقتی صدایم به گوش هیچ‌کس نمی‌رسد،

وقتی صدایم به گوش هیچ‌کس نمی‌رسد،
جز میکروفن‌هایی که بر قلبم نشسته‌اند،
نه برای شنیدن تپش‌های زنده‌ام،
نه برای دیدنِ ماهی
که در تاریکی‌هایم به گریه نشسته،
فقط برای آنکه
پوتین‌های پر از ریگم را
باز هم به دوش بکشم،
و بر زخمِ راه بروم...

آیا عدالت این است؟
که ما انارهایی باشیم
بر شاخه‌های بی‌صدا،
تا درخت،
با هر سیلیِ باد،
گونه‌هایش را سرخ‌تر کند؟


سارینا رضوانی