به زنجیر کشیدی

به زنجیر کشیدی و چه رسوا
در شهر ملامت
من دیوانه زنجیری را
بارها چرخاندی ،
یادت هست؟

بگذار به یاد آری
لحظه ای را که تو یک روز
طفلک روح مرا
با بازی
از این خسته تن ناسوری
دور گرداندی ،
یادت هست؟
سرد بود
یک سردی پر باران
و تا دوردست ها
تاریکی این شب بی پایان
چشم بستم و تو رفتی ،
یادت هست؟
چشم بستم
روح پریشانت را
نکبتی نحس ربود
با خود برد
و من اما
رفتم از یاد ببرم
آن غمی را که سپردیش به من
و مرا گریاندی،
یادت هست؟
رفتم از شهر تو اما
تقدیر تو این بود که بمانی
و ببینی
بعد از این
دیو همخانه توست
هر چه هست
آیه های پریشان خالی است
روح عصیانی تو
تا ابد محبوس
در چنگ دیوار سیاه

رویا یمینی

خانه ات اباد ای عشق!

خانه ات اباد ای عشق!
کردی خانه ام اباد
اینهمه ناز ومستی
این همه شور و نور وبزم شادی
این که کردی از محبت
برمن عاشق مبارک...

رویا یمینی