حلقه زده بر گردنم

حلقه زده بر
گردنم
طنابِ دردی بی درمان
نمانده برجان
رمقی
،،،
دفن می کنم خودم را
تمام احساسم را
در گورستانِ زندگانی
ومی مانم به انتظارِ
صدایت
درخلوت مزارِ تنهایی
،،،
تا بخوانی
به حرمتِ آشنایی
برای روح سرگردانم
دعایی


رحیمه خونیقی اقدم

گیسو سپید کرده

گیسو سپید کرده
اندر خم کوچه
تنهایی ام
خیس باران پاییزم
روزه دار مسکوت زمستانم
منتظر
بهار وتابستانی
که نیامد

رسیده ام به
آخر فصل امید،
بسته ام کوله پر آه خود
ومنتظر فریاد
کوچم


رحیمه خونیقی اقدم