چه زیبا در خیالم نشسته ای

چه زیبا در خیالم نشسته ای
جه زیباتر . از من گذشته ای
تو اصلا شبیه دیده هایم نیستی .
نه شبیه شنیده ها
ناشناسی . شبیه بر دل نشسته هایم نیستی
راز سر به مهری
رمز آلوده ای
در کنارم نیستی
می دانم تو هم مانند من خسته ای
چشم به راهی بوده ای
سالها منتظر
به کنجی نشسته ای
دعا می کنم انتظار تو پایان بگیرد شبی
عشق در سینه ات جان بگیرد شبی
این روز ها عجیب دلتنگ تو میشوم
تکلیفم با خودم روشن نیست
زود از کوره در می روم
بی تو با همه درگیر می شوم
این روزها حال دلم تعریفی نیست
دستم به کاری نمی رود
فکرم یاری نمی کند
این روزها پر از صوتی شده ام
بی گدار به آب می زنم
بی تو دست دلم می لرزد
مضحکه ی این و آن شده ام
چه زیبا در دلم نشسته ای
چه زیباتر از من گذشته ای
این روزها شبیه کسانی شده ام
که دیگر امیدی به آنها نیست
در دلم بی تو جز غم نیست
بی تو دیگر امیدی به فردا نیست
تو عجیب از آسمان خیال من دور شدی
شبیه ستاره های مغرور شدی
تو دیگر مثل گذشته هایت نیستی
با آنها که اصلا شباهتی با تو ندارند جور شدی
نگو که دست خودت نیست مجبور شدی
بیا که آسمان قلبم برای توست
تویی که لحظه به لحظه پر نور می شوی


نادر خدابنده لویی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد