شعله در لفظ تو دیدم، آتشی در عمق جان

شعله در لفظ تو دیدم، آتشی در عمق جان
آه دل در نغمه‌ ات شد، پرده‌ سوزِ آسمان

جان من در سوز عشقت، محو شد در بیکران
چشم دل در نور رویت، گم شد اندر لامکان

عقل در حیرت فرو شد، از جمالت بی نشان
روح من در موج عشقت، میرود دامن کشان

بوی گل از زلف تو خیزد، ای بهار عاشقان
خنده‌ ات چون چشمه جوشد، میبرد غم از جهان

هر نفس در یاد رویت، میشود دل شادمان
سایه‌ ی اندوه من رفت، در فروغ جاودان

ذکر تو در سینه‌ ی من، موج دریای نهان
نام تو شد ورد جانم، تا ابد در هر زمان

چشم من در خنده‌ ی تو، بیند آن باغ جنان
عطر تو چون باد شبگیر، می‌ وزد بر باغ جان

خنده‌ ی تو صبح روشن، می‌ دمد بر آسمان
عشق تو سرمست سازد، جان من را بی امان

هر چه گویم از تو ای جان، می‌ شود وصفی نهان
ذکر تو در شور جانم، می‌ شود نور عیان

مصطفی نجفی راد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد