زخمه ی تار

زخمه ی تار
بر سیم سکوت می‌لغزد
و لرزشی از موج
در خون واژه‌ها می‌دود

چشم‌ها
بادهای پنهان بی‌تاب‌اند
واژه‌ها
آینه‌هایی از نور چرخان
بر پوست سایه

خشم، شور، شادی
نُت‌های فراری‌اند
که از صفحه ی بی‌رحم زمان
می‌گریزند
و در حضور نامرئی هر نفس
می‌رقصند

جایی که قصه
در ریشه‌های خاکسترین جان
آه می‌کشد
دل، پیانویی‌ست
و انگشتان اشتیاق
روی کلیدهای لحظه
برق می‌زنند
جرقه‌ای
که شب را
دو نیم می‌کند

مادر
نوری پراکنده
در پستوهای واژه
پدر
سایه‌ای
بر دیوار زمان وصله خورده
کلام
تکامل آرام است

و من
خندیده‌ام
فریاد شده‌ام
رقصیده‌ام
طوفان و آرامش
در رگ‌هایم
هم‌زمان می‌تپند

جهان
بر لبه ی لحظه
زمزمه می‌کند
راز آینه
راز کلام
رقص نهان حضور
در واژه
و نگاه


شیوا فدائی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد