| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
من
یک طرحِ کمرنگ بودم
از عشق
فقط یک احتمالِ حاشیهنشین در زیرنویسِ کتابِ جهان
تو آمدی
و با مدادِنگاهت
خطوطِ گمشدهام را
پیوند زدی
تا نقشه ی ناتمامِ وجودم
ناگهان
معنایِ مقصد را دریابد
من
یک نقطهچینِ تنها بودم
در میانِ انباشتِ جملاتِ بیپایانِ روزمرگی
تو آمدی
و فاصلههایِ ترس را
یکی یکی
به نشانههایِ دعوت تبدیل کردی
نقطهچین، شد سطرِ پیوسته ی یک آغاز
آری
تو مرا تمام کردی
اما نه به معنایِ پایان…
بلکه
همانطور که دریا
کرانه ی خویش را کامل میکند
و آینه
تصویر را
حالا
من تشنه ام
اما نه برایِ آب
بلکه برایِ معجزهای که در تو جاری است
مسیحایِ لحظههایِ کوچکِ نجابت
تو گلچین مهربانیهایی
که هرگز در گلدانِ زمان نلغزیدند
و پاییز…
پاییز دیگر تنها فصلِ ریزش نیست
بلکه رنگینکمانِ سکوتِ توست
پیش از بارشِ اولین نگاه
لغتنامهام را ورق میزنم
عشق را به اضطرابِ آرام تعریف کردهام
شعر را برابر با سکوتِ پیوسته گذاشتهام
اما در حاشیه ی صفحه،با خطی ریز نوشتهام
همه ی تعریفها ناگهان در نگاهِ تو لغو شدند
و من گلسین تو
این دیوانه یِ نظمگریز
میدانم
که قافیه و ردیف تنها پناهگاهِ ترسِ شاعران است
عشقِ واقعی
خودِ واژه را میسوزاند
تا از خاکسترِآن
شعرِتَر رویید
شعری که خونِ میوهای ست
بر شاخه ی باد.
پس اینگونه است
من طرح بودم
تو نقاش شدی
من نقطهچین بودم
تو اتصال شدی
و این شراب
که از خوشههایِ خورشید در ساغرِ تو میجوشد
مرا تا ابد
ساغر میکند…
ای عشق
ای گل شاداب روییده در بیابانِ تفاوتها
سمتِ نگاه تو
تنها جغرافیایی ست
که پروانه ی وجودم
هرگز از آن کوچ نخواهد کرد.
و در پایانِ همهچیز
تنها یک دوستت دارم میماند
ساده و عمیق
مثل نفسِ اول و آخر
حسین گودرزی