عاشقانه میروم با پای خویش

عاشقانه میروم با پای خویش
بر سر محراب قربانگاه جان

می‌ نهم دل را چو شمعی در طواف
تا بسوزد در هوایت بی‌ کران

میزنم پر تا رسم بر دوزخت
تا شود خاکستر جسمم روان


میسپارم جان به دست سرنوشت
تا بماند نام تو بس جاودان

می‌ گریزم از خودی، تا بی خودی
باز گردم عاشقت یا با یک جهان

میگذارم عشق را بر تخت دل
تا بماند یاد تو در هر زمان

می‌ سرایم قصه‌ ای از عاشقی
تا بخواند نسل‌ ها این داستان

می‌ سپارم شعر خود بر بادها
تا بماند در دل جان‌ ها نهان


نام من مهر است بر دیوان عشق
تا ابد باشد ز نامم داستان

مصطفی نجفی راد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد