| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
خاکِنفسافروز،
پشت شیشههای غبارآلودِ آسمانِ خسته،
فریادی آهسته
بر شهر میوزد.
درختانِ سر به زیرِ بی پاسخ
در اندوهی آرام فرو رفتهاند.
برجها
درسکوتِ بلندِ خدا
خوابیدهاند؛
و آدمیان
با ماسکهایی
آغشته به خاکِ روزگار،
میان خیابانهای بینفس
دستوپا میزنند.
و ناگهان
یک برگِ تنها
از درختی افتاده،
سکوتِ سنگین را میشکند
و جهان
لحظهای نفس میکشد.
خاموشیست،
و دلنگرانیای
که از آسمان
تا استخوان
میرسد.
طیبه ایرانیان