آخرالامر دلم با تو نشان خواهد شد

آخرالامر دلم با تو نشان خواهد شد
آنگه این پیر دلم از تو جوان خواهد شد

شهر‌ْ آشوب کِشی چون همه دل در آشوب
ماهِ رخشان ز رُخت رو به نهان خواهد شد

خوابِ آسوده نیاید همه شب در چشمم
تو که باشی، شبِ چشمت، شبمان خواهد شد

گفته‌ام: «میکده را بند و برو ای ساقی
چو بیاید همه دل مست ز آن خواهد شد،

زانکه آموخته‌ام رازِ یکی بودن را
جمعِ الوان که سفیدست عیان خواهد شد

دل اگر شد شَهِ تن، دولتِ عشقی می‌داشت
عاقبت عشقِ همان شاهِ جهان خواهد شد»

مژده‌یِ نافه گشایی ز صنم می جویم
چون که این عمر چنان آب روان خواهد شد

چو ز هجرت گُلِ دل همچو خزان پژمردی
غم نخوردم که لقا مُشکفشان خواهد شد


مرغِ عاشق به گُلش نازد و بس ای عاطف
تو چو مرغی که گُلت بالِ روان خواهد شد

مصیب حیدری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد