| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
پشت در منتظرم
در بگشا بر رویم
آمدم تا به تو من
راز دلم را گویم
گرد را هم بتکان
با من دل خسته کمی راحت باش
ای روایتگر شبهای مه آلوده من
من به چشمان غم انگیز تو عادت دارم
درد دل را تو بگو
با دل من راحت باش
مانده ام در پس آن سایه ی تو
شده ام پیش تو همسایه ی تو
رد پایم به در خانه ی تو جا مانده
ای روایتگر شبهای مه آلوده ی من
اینجا بغلی غصه ز تو جا مانده
رفته ای از دل من
عطر تنت جا مانده
رفته ای از دل ما مدتهاست
از تو یک سایه
فقط جا مانده
آمدم ناز کنی
ناز نگاهت بکشم.
چه کنم بی تو دلم
یکه و تنها مانده
حرف بزن عقده ی دل خالی کن
بین ما پر شده از فاصله ها
دل شیدا شده را حالی کن
ما جرا چیست
که اینگونه نگاهت زیباست
کرده ویران دل ما . بس گیراست
هیچ مگو میدانم
از تو نباید پرسم
هیچ مگو میدانم
از تو سوالم بیجاست
بد خلقی لبهات بماند
که کنی با دگران
با دل خسته ی ما
باز سر پیمان باش
به درت آمده این قلب مریض
دل دیوانه میازار . پی درمان باش
نادر خدابنده لویی