بعد تو عشق ز سینه رفت وپیدا نشد

بعد تو عشق ز سینه رفت وپیدا نشد
هیچ مرهمی تسکین این دل شیدا نشد

بعد تو آن چنان قفلی زدم بر روی دل
که این وامانده دل با هیچ کلیدی وا نشد

بعد تو آرام شده دریای مواج دلم
حتی دگر هیچ قایقی غرق این دریا نشد

بعد تو دل نخواست دلبرو معشوقه ای
آری این مجنون دگر درگیرهیچ لیلا نشد

بعد تو این من انگشت نمای خلقی نبود
آبروی این عاشق خسته دگر دربوق وکرنا نشد

بعد تو دل کندم ز هر آمال و آرزویی
چه بس دل مرد و مجذوب این دنیا نشد

بعد تو ترس و واهمه شده هم زاد من
هر چه کردم دل دگرعاشق و بی پروا نشد


داودچراغعلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد