آرام آرام گام بر می‌دارم؛

آرام آرام گام بر می‌دارم؛
در گندم‌زاری بی‌گندم
باد می‌گذرد
بی‌آنکه خوشه‌ای برای نوازش باشد.

گام بر‌می‌دارم
در دشتی بی‌لاله،
خاک،
رنگ‌هایش را
از یاد برده است.

روزهای بی‌قراری،
چون ابری بی‌باران
روی شانه‌هایم می‌نشینند.

شهر‌های خالی،
با پنجره‌هایی خاموش،
صدای هیچ‌کس را نمی‌شنوند.

دل‌های نا‌آرام،
در هیاهوی بی‌انتها،
جون برگ‌های خشک
در باد،
به هم می‌ریزند.

و سکوت،
در کوچه‌های خاموش،
قلب‌ها را
در خود فرو می‌بلعد.

طیبه ایرانیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد