سجود و حمد و قیامم برای چشمانـت !

سجود و حمد و قیامم برای چشمانـت !
مرا کشیده به دامَت خدای چشمانـت

ضمیرِ مطلق عشقی! چقدر می‌چسبد
نفس کشیدن من در‌‌ هوای چشمانت

بگو که حرف دلم را چگونه بنویسم
قلم چگونه بیفتد به پای چشمانت ؟

چگونه از تو بگویم که خود غزل هستی
کدام واژه‌ بیاید به جای چشمانت؟

و خواستم بنویسم تمام‌ِ شهر‌ ...امّا
جهان شدست همه مبتلایِ چشمانت

ببین دوباره به معنا رسانده‌ای من را
به گنجِ تازه‌ای از کیمیای چشمانت

عجیب نیست بگویم که زنده ام  با تو
غریب نیست بمیرم برای چشمانت

هاله محمودی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.