گاهی غم می‌گیرد از من، نیمه شب جانم را

گاهی غم می‌گیرد از من، نیمه شب جانم را
همچو راهزنی که در دشت بگیرد راهم را

من که قربانی ندارم بجز آن عشق به تو
همه قربانی بکردم پای تو دارم را

دوستان دعانویس و دشمنانم ساحرند
باز کن قفلِ دلم را ، گره در کارم را

سعی بسیار کنم تا نشود فاشِ کسی
این دلِ بی تو غریب و کمی بی عارم را

روزها با کار کنم ذهن دلم را مشغول
اما شب می‌ساید هر دم دل بیکارم را

روزها خورشید کُند چشم جهانی روشن
روی ماه تو روشن کند روز و شبِ تارم را

یارب تو بگفتی ببخشا، هر که کرد ظلمی به تو
بسیار رنجیدم از او، تو ببخش یارم را


علی ساجدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.