در کاسه‌ی پاییز

در کاسه‌ی پاییز
چندین نارنگی چیده‌ام،
که هرکدام
دهانی از خورشید دارند
و نام تو را
در پوستِ نازکشان پنهان کرده‌اند.

برگ‌ها،
چون بوسه‌های ریخته بر شالِ نارنجیِ باد،
کنارشان سرکَنگی می‌ زنند،
و جهان،
از لابه‌لای عطرت
به رنگ نارنجی بدل می‌شود.

باد، آرام،
رازِ تنِ تو را
از لبه‌ی پوست‌ها می‌بوید،

و دهانم
دهانِ فصل می‌شود
تا خورشیدهای کوچک را
یکی‌یکی ببوسد

و تو را،
از میان همه‌ی نارنجی‌ها،
بیرون بکشم.


صدیقه بیگلری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.