| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
سفر کردم که از عشقت جدا شم
دیدم عشقی نمونده آخه از چی سوا شم؟
نه عشق و نه قلبی واسم نمونده
یادم اومد این دلو چطور سوزونده
نه عاشق نه من دنیایِ دردم
دیگه نیست اونکه میگفت دورت میگردم
سفر کردم که از یادم بری دیدم که میشه
عشق با هزار بی وفایی از قلب محو میشه
سفر اینبار به من بال و پرم داد
برد از یاد عشقو باد به سرم داد
نیستم پیش مرگت الان بالاخواهِ مرگت
منتظره افتادنِ آخرین دونه ی ِ برگت
دلم از ابر و بارون دیگه اسمتو نشنید
تو مهتاب شبونه چشمام غیر از تو رو دید
شدی با من غریبه مثل نامهربونا
به چشمام یکی شد زمین و آسمونا
نمیخوام برگردم نه اینکه بترسم
ته دنیا رو دیدم دیگه از چی بترسم ؟
بترسم از اینکه بگی حرفی نداری ؟
تو دیگه زمستون و برفی نداری
بعد از یک عمر تنها بودن
بترسم از اینکه بری تنهام بذاری ؟
تو رو دیدم تو بارون ؛ سیل و بلا تو بودی
نه موج سبز ؛ سیاهی به تن صحرا تو بودی
آره میشه ندیدت تو مهتابِ شبونه
میشه ننویسم برات شعرهایِ عاشقونه
علیرضا دربندی