بادی که در شب می‌وزد، در کوچه‌های بی کسان

بادی که در شب می‌وزد، در کوچه‌های بی کسان
هر موج دریا می‌شود، همراز اشکِ آسمان

دل در هوای دیدنت، سرگشته چون باد صبا
هر لحظه نامت می‌وزد، با نغمه‌های شادمان

دوری ز نور روی تو، شب را سیاهی کرده است
هر واژه از سودای تو، افتاده بر دیوار جان


بی‌نام تو این باغ دل، پژمرده در آغوش غم
هر برگ آن دیباچه ات، سرشار از آوای زمان

ای باده‌ی شیرین دل، ای روشنی در سینه‌ام
با یاد تو هر لحظه شد، شعری به رنگ ارغوان

محمدرضا گلی احمدگورابی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.