| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
در گریز است از جوانی روزگارم
من برای لحظاتم سوگوارم
شعری نیست در وصف سخن
می فرساید عمر ،جان وتن
نه دل دادم به کسی نه کس به من دل
چه شد برای من از این عمر حاصل
شبی در فکر غم روزی در تلاش
تنی رنجورو دلی آش ولاش
بیش از چهل تاج زاد از سرم رفت
برهان بودن از یادم نرفت
چه میدانم بودنم بهر چه بود
به اکراه هستی کردم زیر گنبد کبود
نه مدرسه رفتن دوست داشتم نه کار
هنر آمیخته بودم در کنار
در سرم طرح باران می کشیدم وآهو
اوقات مجبورم کرد به عصیان خلق وخو
آشیان مهرازخود ندارم من باز
کی گره گشاید از این راز
باران سپهری