(هیچ کس مثل من از عشق تو سر‌گردان نیست)

(هیچ کس مثل من از عشق تو سر‌گردان نیست)
به جنون گر تو گرفتار شدی درمان نیست

ز آتش عشق تو‌گر یک شررم برخیزد
تا قیامت ز دل و دیده ی من طوفان نیست

گر به دوزخ ببرد حسرتِ رویت این دل
دوزخی هست که در آتش او بریان نیست

پیش بالای تو از سرو سهی فرقی نیست
دل ِ من لایقه ِ این عشق کسی هم سان نیست

گر به لب های تو نسبت دهد از کوتهی است
سخنی از تو را هیچ زبان در شان نیست

نیست جز چشم تو با  این دل  غمگینم دشمن
بر سر کوی تو عاشق که  نشد انسان نیست

بر سر کوی تو چون خاک شدم ای معشوق
تو بیا غیر توام مونس و جانان نیست

نیست از داغ غمت بر دل من هم یک مرهم
وز جراحت به رخم اشک دمادم ران نیست

بی تو‌گر جان به لب آرم تو بگو ارزش دارد
زندگی گر تو نباشی چه تفاوت، جان نیست

هر کس از جان به تمنای تو شد راضی نیست
جان و دل در قدمت باز دریغ از آن نیست

سر ز سودای تو خالی نکنم هرگز من که
سر سودای مرا که سرو سامان نیست

امین طیبی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.