رها تر از سر زلفت ، رها تر از بادم

رها تر از سر زلفت ، رها تر از بادم
هنوز برق نگاهت نرفته از یادم
مخواه با سخن عقل ترک باده کنم
که هم پیاله ی این روزهای فرهادم
من آن شبان نگون بخت گله خانم
که نیست در دل گرگی هراس فریادم
هزار طعنه خریدم به جان ، ملالی نیست
چو طعمه ای که ز صیاد مانده ، آزادم

شبیه برنو ی جا مانده ای ز مشروطه
پر از امیدم و هرچند غرق بیدادم
شکسته تر شدم از کنج طاق ابرویت
هزار مرتبه شکر خدا ، بر این زادم
هوای شعر تو پیچیده بود در غزلم
به کهنه قافیه هایم دوباره جان دادم

مهدی زنگنه ابراهیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.