به جُـرمِ عاشقی مُردَم در این وادیِ بی احساس

به جُـرمِ عاشقی مُردَم در این وادیِ بی احساس
همین عشقی که وامانده درونِ دفترِ اشخاص

نباشد مرهمِ دردی که آرامش دهد دل را
نمک پاشند، آدم ها به زخمِ این تنِ حساس

نه مردی مانده در میدان،نه سوتی آخرش پایان
نمانده از جوانمردی، به قدرِ دانه ی الماس


زمین غرقِ تباهی شد، شکستیم و دهان بستیم
تبر بر ریشه می کوبد ، تبردارِ خدا نشناس

کمین بر واژه ها کرده ، که شعرش بی خطر باشد
ولی در این غزل گم شد، گزینش های پر وسواس

نیره فتحی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.