| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
«سجدهام از ترس بوده، گریهام پیوسته است
دستهایم را گشودم، باز هم دل خسته است »
در دل شبهای تارم، آسمان بیماه شد
نالهام در سینه مانده، بغضها پیوسته است
هرچه گفتم با خدایم، بیصدا برگشت و رفت
رازهایم در دل شب، مثل شبها بسته است
با گناهی کهنهتر از عمر من، شرمندهام
چشمهایم در دعا، از اشکها آغشته است
در مسیر روشنایی، سایه ای گم کردهام
هر قدم با ترس و تردید، از دعا آغشته است
دل به دریا میزنم، شاید نجاتم در دعاست
ناخدایم بیخبر، از موجها دلخسته است
باز میگویم خدایا، این منم، تنها و سرد
سجدهام را باز بین، عشق و جانم زنده است
محمدرضا گلی احمدگورابی