| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
بگذار تا برای آخرین بار
طنین آرام نفس های نسیم را
احساس کنم...
چشمانم یارای انتظار را ندارند...
حتی تمام قاصدک ها هم
هر گز نخواهند توانست اندکی
تسکین لحظه های بیقراری گردند...
قرار دل های نا آرام ، شبی سرد
در قایق چوبی شناور
بر موج دریاهاست
سرگردان و منتظر...
برگرد...
بگذار تا برای آخرین بار
خنده ی زیبای ستاره ای رخشان را
دریابم ...
بر لب های لرزان آسمان،
وقتی می خواهد سخنی بگوید
اما ترس از غرش ابرهای مزاحم
مانع می شود...
برگرد...
بگذار تا برای آخرین بار
سرم را بر شانه های سپیدار گذارم
قوی و استوار
آه...
مگر گناه احساس چه بود؟
که باید در انقلاب
دل ها سرکوب گردد؟
مجروح و خسته
در تپش قلبی عصیانگر
برگرد...
بگذار تا برای آخرین بار..... ؟؟؟؟
افروز ابراهیمی افرا