من که می خواهم عزیزم با تو دیداری کنم

من که می خواهم عزیزم با تو دیداری کنم
چشم در چشمان زیبای تو اقراری کنم

تا که بگذارم خجالت را عزیزم گوشه ای
درکنارت جان من یک عشق سرشاری کنم

تو اگر گفتی نه ،من با حال معصومانه ای
دست هایت را بگیرم بر تو اصراری کنم

با تو یک دوری زنم در کوچه های بی عبور
مست از عشق تو باشم ترک هوشیاری کنم

خاطراتی خوش بسازم با تو در هر کوچه ای
هم تو خوش باشی و هم من با تو سالاری کنم

دعوتت روزی کنم در کافه مهمانت کنم
هدیه ای را هم برایت من خریداری کنم

دوست دارم روزها را با تو باشم عشق را
پله پله من بسازم با تو معماری کنم

یک کمی لجبازی اما اهل شعر و بوسه ای
بوسه ها را مهربانی کن که تکراری کنم

وای از آن وقتی که با من مهربانی می کنی
دوست دارم جان تو من هم وفاداری کنم


سعید غمخوار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.