فریادها اوج می‌گیرند،

فریادها اوج می‌گیرند،
عشق‌هایِ پوشالی
می‌میرند،
خاموش... یکی‌یکی...

نگاه‌ها؛
ستاره‌هایِ مُردهٔ چشم‌ها.
دستان،
خسته از اشاره به آسمان.
پاها،
بی‌رمق در جاده‌هایِ تاریک.
قلب‌ها؛
ستاره‌هایِ خاموشِ قفسِ سینه...

امشب...
چه‌کسی چراغِ آسمان را شکست؟!

من هر شب
در پیِ چشمکِ گمشده‌ای
مانده‌ام.

ماهِ من!
چرا،
چون ستاره‌ای خاموش،
در پسِ ابرِ غمت
پنهان شده‌ای؟

آسمان،
تاریک‌تر از همیشه است...

تو را در ژرفایِ این شبِ بی‌پایان
همچنان می‌جویم
حتی اگر
واپسین پرتوِ خاموشِ آسمان باشی.


طیبه ایرانیان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.