| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
زندگی یعنی گذر بر تیغِ پنهانِ زمان
خنده بر لب، اشک در آیینهٔ جانِ زمان
آدمی چون باد میچرخد در مسیرِ لحظهها
گاه حیران میشود، گاهیست مهمانِ زمان
نان اگر باشد، ولی در سایهٔ بیم و هراس
طعمه گردد پیکرِ بیتابِ عریانِ زمان
زندگی یعنی تبر در مشتِ وهم و اضطراب
ضربه بر جانت زند افکارِ ویرانِ زمان
قصهها خاکستر آوارها شد در گذر
لیک سوزد آتشی در عمق وجدان زمان
هر که پرسید از صداقت، زخم پنهانی گرفت
راستی گم شد میانِ شک و برهانِ زمان
عشق را آموختن در عصرِ فرسایش، هنر
چون چراغی خسته در شبهای گریانِ زمان
آدمی گر در هجومِ سایهها گم کرده راه
میشود بازیچهای در چنگِ شیطانِ زمان
مرگ، پایانِ سفر نه، ابتدای دیگریست
لحظهای از دل گذشتن در بیابانِ زمان
در سکوتی خفته در هذیانِ بیفردا، صدا
گم شود چون نغمهای در چنگِ دستانِ زمان
در سکوتِ بینفس، فریادها گم میشوند
میرسد پژواک از عمقِ گریبانِ زمان
آری، آری زندگی، یعنی سقوطی سربلند
زخم خوردن، سوختن، در چاهِ پنهانِ زمان
مهرداد خردمند