دل شکست

دل شکست
نه با فریاد
که در سکوتی
عمیق‌تر از شب…

کسی نفهمید
کسی نپرسید
اما خدا…
خدا شنید.

من خواستم
با تمام بودنم خواستم
و او
از میان هزار تقدیر،
تو را
به من سپرد
نه چون لایق بودم
بلکه چون
او،
بخشنده است.

اما تو
موهبتی بودی
که فراموش کردی
از کجا آمده‌ای
درخشیدی
و خاموش شدی
در غباری
که نامش «غرور» بود.

تو شکستی
پیش از آنکه شکسته شوی
و رفتی
پیش از آنکه رسیده باشی.

و من
ماندم
با دلِ شکسته‌ای
که اکنون
محراب حضور است.
هر تپشش
ذکری‌ست بی‌صدا
هر اشکش
سجده‌ای پنهان.

تو رفتی،
و من به او نزدیک‌تر شدم
زیرا تو،
راه بودی
نه مقصد.
و او…
تنها او،
همیشه مقصد است.


امین افواجی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.