عشقی می‌خواهم عریان

عشقی می‌خواهم عریان
لبریز از بطن قلب
که ورای این عرف بی‌عاطفهٔ زیستن
فریاد بکشد از زبان تو دوست داشتن مرا
حتی آنجا که چشمان تشنهٔ حسودان
چشم بر نمی‌دارند
از هیجان درهم تنیدهٔ من و تو
در محضرِ پر هیاهوی رهگذران
آنجا که دستانت در دستانم

هر قدم لمس می‌کند لذتِ هم آغوشی را
آری عشقی می‌خواهم عریان
ناب از جنس انسان

علیزمان خانمحمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.