بر خاک حضرت دوست افتاده بر زمینم...

بر خاک حضرت دوست افتاده بر زمینم...
از دشمنان چه باکی با دوست همنشینم..

مهرش فزون ز مادر نامی فراتر از ان...
چون نام او بگویم شیرین چو انگبینم...

از عشق او چه گویم تا حس من بدانی...
اول تو جای من باش در راه حق ببینم...

در بند او گرفتار چون عاشقان بیدار...
باید که تشنه باشی تا بنگری چنینم...


سلطان برای عشقش تا پای جان بمیرد...
چون نور در وجودم با عشق او عجینم...

رسول مجیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.