تنی زخمی نشسته

تنی زخمی نشسته
میان جزر و مد
نه فریادی،
نه امیدی در نگاهش
تنش
با تازیانه‌ی موج‌ها
خو کرده

نشسته
بی‌پناه
بر سنگ‌های خیسِ ساحل
با استخوان‌هایی
که سال‌هاست
صدای شکستن‌شان
میان خروش دریا
گم شده

گاه
به آسمان نگاه می‌کند
که شاید
ابر
دلش بسوزد
و ببارد
نه برای خاک،
برای دل خسته‌اش

تنی زخمی نشسته
نه رفتنی دارد،
نه رسیدنی
فقط
موج می‌آید
موج می‌رود
و او
همچنان
می‌ماند
میان جزر و مد...


غلامرضا خضری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.