رفتی و بعد از تو در اقلیم چشمم خواب نیست

رفتی و بعد از تو در اقلیم چشمم خواب نیست
بی تو حتی گوشه ی باغ  اِرّم جذاب نیست

هرچه می گردم برای طره ی گیسوی تو
هیچ تشبیهی رساتر از دُم سنجاب نیست

مرده  از ساحل گرفتی ماهی قلب مرا
ای که یاغی تر ز ابروی کجت قلاب نیست

بی وفایی، تازگی ها مُد شده هرجا ، ولی
در دل ِمجنونم این عصیان ِ اعظم، باب نیست

جز شراب ِ حوزه ی علمیه ی چشمان تو
آرزویی در سر شوریده ی طلاب نیست

وای بر روزی که سد ِ پلک ِ چشمم بشکند
چرخ را ایمن زخشم کهنه ی سیلاب نیست

حال و روز شعرهای زخمی ام این روزها
بهتر از احوال قُوی خسته ی مرداب نیست

آمدی با نوشدارویت به بالینم، چه سود!
بی وفا، وقتی که جانی در تن سهراب نیست

محمد علی شیردل

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد