گفتم به تو افسوس اگر و کاش گمانست

گفتم به تو افسوس اگر و کاش گمانست
این ها که بگویی تو به من لفظ زبانست

چندیست پیت گشتم و پیدات نکردم
آن عهد که بستی و شکستی چه نشانست؟

روزی که تو محتاج شدی رفته ز یادت
اندم که شدم محرم دردت هیجانست؟


حاشا که تو کردی شده دیوار بلندی
انکار مکن، آنچه تو کردی به زیانست

کن سعی گذارت نکشد بر در دباغ
دباغ بداند گذرت در چه زمانست

در دام تو افتاده ام اما خللی نیست
دیگر نشوم خام تو تا جان به جهانست

خندان به جهان باش سعادت که شنیدم
از مردم نادان به گذر هر چه توانست

سعادت کریمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد