بلا می بارد بروطن هرشوم و صباحی

بلا می بارد بروطن هرشوم و صباحی
هردم ز گوشه ای صدای فغان وآهی

گهی سیل گهی طوفان گه آآآآآتش
مدعی خواب است .خدایا تو راهی

چه مظلومانه میسوزد بندر در آتش
عزیزان پشت میز رفتن واسه نگاهی

گرفتی عکس ات حال برگرد ای برادر
کنون بنداز بالا با افتخار آن کلاهی

دگر تدبیرت نیاید به کار . ای مدبر
هرآن بود خاکستر شد و ماند تباهی

وطن چه آمدبرسرت چنین آماج دردی
چرا چیزی نمی بینیم جز تار و سیاهی

به روی گنج این مردمان گشنه خفتن
آخرچگونه درون تنگ آب تشنه ماهی

چگونه نادان انداخت سنگی به چاهی
که صدعاقل نیافتن زین مشکل راهی

کدام معمار کج بناکرد این دیوار را
چوب اش خوردند مردمان بی گناهی

داودچراغعلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد