سفرم آغاز شد،

سفرم آغاز شد،
نه با پای‌هام
که با چشم‌هایی که بسته بودند،
و در دل،
راهی به سوی بی‌انتهایی که در خودم پنهان بود.

این سفر،
نه نقشه‌ای دارد
نه مقصدی،
تنها جاده‌ای‌ست پر از سوال،
که جواب‌ها
همواره در نسیمِ سکوت در انتظارند.

دریاها و کوه‌ها
درون من قرار دارند،
رودهایی که از لابه‌لای افکار می‌گذرند
و آسمانی که قلبم
به آن گره خورده است.

هیچ‌کس مرا راهنمایی نکرد
جز سکوتی که در عمقِ خودم بود،
و هیچ‌چیز جز خودِ من
پاسخ‌هایی را که جستجو می‌کردم
نداشت.


فریده ملک محمدی گله

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد