عکسی ازروی نگارم بردلم بنشانده ام

عکسی ازروی نگارم بردلم بنشانده ام
وقت دل تنگی به عکس اونگاهی میکنم

من چه نجواها که بااو کرده ام
او نظر دارد برمن ، من خطاها میکنم

عارضش گردیدم اردل تنگی این سرزمین
او نگاهی برمن افکندو که کاری میکنم

ازتمناهای این دل برستوه آمد دلم
هرچه خواهش کرد این دل گفت آنم میکنم

گربیاید درکنارم یک شبی آن گلعذار
من خودم دانم که بانجوای او چون میکنم

جان مابرنیمه آمد یک نظربرما نما
چون نظربرما بداری بند دل وامیکنم

شوق این مسکین قدم دررفتن بااو بود
اوهمی چون برق رفت ومن نگاهی میکنم


غلامرضا مشهدی ایوز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد