شاعری زاهدم و پرده نشین در خلوت

من کجا عشق کجا بوسه و آغوش کجا
به لب حسرتم آن رغبت خاموش کجا

مثل فرهاد بریدند طمع از الهام
بعد آن چهره ی شیرین بسرم هوش کجا

شب عزا گیرد از ان رو که به تختش تنهاست
گرمی سینه و آن شانه و بازوش کجا

پیشکش می دهدم نوچه ی عطار عرق
عرقیات کجا ، نفحه ی از بوش کجا

دیده اش کو که به ستاری خود پوشد عیب
عیبها دارم و چشمان خطا پوش کجا

تنم از ترکه ی تنهایی تکیدست بیا
دردها دارمت ای دل به دل و گوش کجا

شاعری زاهدم و پرده نشین در خلوت
نکند حرمت ما آنکه فراموش کجا

خاطرم خار خیالات تودارد به جگر
بروم بعد تو با خاطر مخدوش کجا

بزم جور و طرب و باده و پیمانه و پیک
بی تو ای یار ولیکن شعف نوش کجا


الهام امریاس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد