میان زوزه های این شب دشوار می مانم

میان زوزه های این شب دشوار می مانم
نمک در چشم خود می ریزم و بیدار می مانم

دری پیدا نشد دیوار بر دیوار می روید
نمی دانم که تا کی پشت این دیوار می مانم

در این دهکوره تاریک جز مردن علاجی نیست
غریبانه میان گله ای کفتار می مانم

من از مرداب و اهل آن نمک بر زخم ها دارم
و از خرچنگ و زالو تا ابد بیزار می مانم

شبیه اشک بغض آلوده پشت پلک پنها نم
طلوع ناله ممنوع است و من ناچار می مانم

برایت کاخی از رویا و تنهایی بنا کردم
ندانستم که زیر این همه آوار می مانم

تمام شعرهای من سرود صبح آزادی است
اگر چه عاقبت یک شب به روی دار می مانم


نورالدین فعلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.