تابید بر چشمان من

تابید بر چشمان من
آن دم ز ژرفای جهان
بارقه‌ی نور امید
پرتویی از قعر زمان

زیر گنبد کبود
هستی‌ام آسمان ربود
قصّه‌ی زندگی من شد
یکی بود، هیشکی نبود

ناگهان در من روان
شد سمّی از عشق نهان
قرص روی ماه تو
پادزهر روح و جان

می‌وزد بر گیسوانم
پرتو نور تو جانم!
هر شب از شوق ظهورت
ار صحاب آسمانم

نور چشمان چو ماهت
با شبان من قرین شد
نور مهتاب انعکاسِ
چشم‌هایت بر زمین شد!


زهرا ابنوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد