در جیبِ من عطرِ تو جا مانده، بی‌صدا

در جیبِ من عطرِ تو جا مانده، بی‌صدا
چون سایه‌ای که محو شود در غبارِ ما
رفتی، ولی هنوز نفس‌های خسته‌ات
بر شانه‌های شب زده در پیچ‌وخم رها
گفتم: "بمان!" ولی تو چو باران گذر شدی
بوی تو ماند و خاطره‌ات ردِ یک صدا
وقتی که از کنارِ دلم بی‌خبر گذشتی
بُردی مرا، ولی نَبُریدی ز جانِ ما
بر شانه‌ات نشست و نفهمیدی، آه، کاش
یک‌بار عطرِ تازه بگیری، به نامِ ما
دیگر چه فرق دارد اگر دور می‌شوی
عطرِ تو مانده است، شبیه نفس، به جا


محسن اکبری نفس

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.