ازین دهر سیراب نگشته کسی

ازین دهر سیراب نگشته کسی
که حرص و طمع برده بر دل بسی
که تا چرخ گردون بگردد چنین
چنین است انسان به روی زمین
جهان بس که نقش و نگارنده است
هوس ران درین باره بازنده است
که از زرق و برق جهان نگذرد
همه عمر خود را به حسرت برد
که تا جان که دارد بکوشد بسی
که پیشی نگیرد از او هیچ کسی
همای سعادت چو بالین نشست
بلند بخت گردد ز فقدان دست
هر انقدر اوج گیرد اندر جهان
بود بی تفاوت به پیر و جوان
کند فخر بی حد ز فتار خویش
بسی غرق گردد به کردار خویش
چنین است ذات همه ادمی

درین دهر اشفته یک دمی

قاسم بهزادپور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.