از روزی که تو را دیدم

از روزی که تو را دیدم
یک جوری شده‌ام
الکی می‌‌خندم
و برای خوردن چای
به مورچه‌ای تعارف می‌کنم
برای ابرها بوس می‌فرستم
و برای سنگ‌ها شعر می‌خوانم
و به غریبه‌ها سلام می‌کنم
از روزی که تو را دیدم
و از زمین عذر می‌خواهم
که رویش راه می‌روم
و شب‌ها بیدار می‌مانم
تا ماه از تنهایی دلش نگیرد
و ستاره‌ها را کسی ندزدد
و با آواز قورباغه‌ها می‌رقصم
از روزی که تو را دیدم
و خورشید که آمد
به پیشوازش می‌روم
رویش را می‌بوسم
و خبرِ آن سوی زمین را ازش می‌گیرم
و اگر زبانم لال
سنجابی در جنگلی حالش بد بود
گریه‌ام می‌گیرد
و برای آن طرف زمین دعا می‌کنم
و اسپند دود می‌کنم
تا چشم نخورند
و غصه نخورند
و حالشان بد نشود
و وقتی خدا عصبانی است
و زلزله می‌شود
و طوفان می‌شود
و سیل می‌آید
من برایش آب می‌برم
که آرام شود
و آرام که شد
برایش جُک می‌گویم
که دلش باز شود
و خدا می‌خندد
من هم می‌خندم
الکی می‌خندم
از روزی که تو را دیدم


موسی توماج ایری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.