| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
از روزی که تو را دیدم
یک جوری شدهام
الکی میخندم
و برای خوردن چای
به مورچهای تعارف میکنم
برای ابرها بوس میفرستم
و برای سنگها شعر میخوانم
و به غریبهها سلام میکنم
از روزی که تو را دیدم
و از زمین عذر میخواهم
که رویش راه میروم
و شبها بیدار میمانم
تا ماه از تنهایی دلش نگیرد
و ستارهها را کسی ندزدد
و با آواز قورباغهها میرقصم
از روزی که تو را دیدم
و خورشید که آمد
به پیشوازش میروم
رویش را میبوسم
و خبرِ آن سوی زمین را ازش میگیرم
و اگر زبانم لال
سنجابی در جنگلی حالش بد بود
گریهام میگیرد
و برای آن طرف زمین دعا میکنم
و اسپند دود میکنم
تا چشم نخورند
و غصه نخورند
و حالشان بد نشود
و وقتی خدا عصبانی است
و زلزله میشود
و طوفان میشود
و سیل میآید
من برایش آب میبرم
که آرام شود
و آرام که شد
برایش جُک میگویم
که دلش باز شود
و خدا میخندد
من هم میخندم
الکی میخندم
از روزی که تو را دیدم
موسی توماج ایری